سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترانه ی دل
 

 

یکی بود یکی نبود ، زیر آسمون ابری خوابگاه ما بین تموم بچه ها محبوبک قصه ما با تموم بچگیش همیشه فکرای بزرگی داشت !

با خود و خدای خود عهد و قراری بسته بود که تا هست تو این دیار بی کسی بین این آدمای خاکستری سخت و بی احساس باشه ، نامهربون و سخت باشه !

آخه آدمای دنیای اون همشون خاکستری و سخت بودن آدمای دیار اون ازعاشقی و مهربونی یه دیو واسه خود ساخته بودن !

محبوبک ما با پاهای خسته و تاول زده اش جاده مهربونی رو اون قدر بالا و پایین کرده بود که دیگه از جست و جو خسته و کلافه بود !

این دخترک قصه ما دنبال یه آدم صورتی و دوست داشتنی تموم پستی و بلندی این جاده مهربونی رو به جوون خود خریده بود !

اما هیچ رهگذری درون این جاده مهربونی پیدا نبود . جاده قصه ما ساکت و خالی بود .......


[ پنج شنبه 90/12/4 ] [ 6:23 عصر ] [ میلاد ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
آرشیو مطالب
امکانات وب
?
فروش بک لینکطراحی سایتعکس